دانلود مداحی بوشهری خیمه زینب با نوای ایمان میرشکاری
mirshekari / kheyme zeynab
دانلود نوحه و مداحی بوشهری مخصوص روز عاشورا به نام خیمه زینب با صدای ایمان میرشکاری
متن نوحه خیمه زینب از سایت موزیک یک موزیک
»───♫♫●|●|●♫♫───«
میان خیمهای غمگین نشسته زینب نالان … !
دو چشمش منتظر بر در دلش در صحنه میدان … !
دمی بگذشته و صوت حسین بر او نمیآید … !
بگوش او فقط آید صدای شیعه اسبان … !
»──|♫●|──«
صدای آه و افغان یتیمان صبر او برده … !
به كف آبی ندارد از برای آن همه عطشان … !
ز فریاد و ز افغان حرم شد محشری برپا … !
ولی زینب كند اشك خود از چشم حرم پنهان … !
─|♫●|─
به خیمهدختری كوچك بود بیتاب بابایش … !
دَمادَم گیرد از عَمّه سراغ باب خود نالان … !
نمیداند سؤالش را چگونه بر دهد پاسخ … !
كه او خود منتظر ماند كه آید خسرو خوبان … !
»──|♫●|──«
میان خیمهای دیگر شهیدان خفتهاند درخون … !
یتیمان حرم برآن به خون آغشتگان نالان … !
رُباب از داغ اصغر اشك ریزان و پریشان است … !
لب عطشان اصغر كِی شَود از خاطرش پنهان … !
»──|♫●|──«
پُر از اندوه و واویلا فضای خیمهها گشته … !
ولی زینب دلش فكر حسین و این همه عدوان … !
زمانی اینچنین بگذشت و صبر از دست زینب رفت … !
گهی خاموش بنشسته گهی ایستاده و حیران … !
نمیدانست چرا قلبش طلاطمها چنین دارد … !
كه گویی لحظهای دیگر رود از پیكر او جان … !
»──|♫●|──«
برون از خیمه گردید و به تلّی مرتفع ایستاد … !
وُرا یك صحنه جانسوز برابر گشته با چشمان … !
میان قتلگه جسم پر از چاك برادر دید … !
كه از اسبش فرو افتاده و در خاك و خون غلطان … !
فغان از دل كشید آن دم كه با چشمان خود میدید … !
بروی سینه مولا نشسته شمر بیایمان … !
»──|♫●|──«
نهاده خنجرش جای دو لبهای رسو الله … !
كنار پیكر مولا نشسته فاطمه گریان … !
شتابان سوی میدان شد پریشان زینب كبری … !
زدی بر سر كشیدی نالهها از سینه سوزان … !
چو مولا دیده زینب را كه عزم مقتلش كرده … !
اشارت كرده برگردد به خیمه خواهر نالان … !
به خیمه رفته زینب در پی فرمان ثارالله … !
»──|♫●|──«
تنش تا خیمه برگشته دلش جا مانده در میدان … !
نفَس در سینهها حبس و حرم مبهوت زینب شد … !
كسی آگه نبود از حالت مهنت كِش دوران … !
سكوتی سخت و جان فرسا كه بر آن خیمه حاكم بود … !
شكسته شد به یك لحظه به آه و ناله نسوان … !
─|♫●|─
نمیدانست چه گوید او كه چشمانش چه میدیده … !
و یا چون وَر دهد تسكین دل غمدیده آنان … !
زمیدان اسب خونین چون به خیمه دیدهتر آمد … !
به یك دَم گشته آن مركب غریق بوسه طفلان … !
»──|♫●|──«
نگو زين گشته خونين يال و مجروح است و بي صاحب زند … !
گه بر زمين سر را بريزد اشك از چشمان … !
غباري سخت بگرفته سر و يال پر از خونش … !
سكينه گويدش بابا كجا افتاده در ميدان … !
»───♫♫●|●|●♫♫───«
نظرات کاربران
نکات مهم قبل از ارسال نظر
بسیار عالی بود
خیلی غم انگیز و اندوهناک بود و بسیار روان و قابل تصور…